۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

حاشیه های کودکان حاشیه

«شوهرم بچم رو توی خماری کوبید به دیوار، بچم داره می میره» اعظم که کنار تخت کودکی ۶ ماهه در یکی از بیمارستان های مرکز شهر مشهد ایستاده است این را می گوید؛ صورت کوچک بلقیس کبود شده و قسمتی از سرش باندپیچی است. گریه نمی کند اما گاهی اوقات صدای خس خسی از گلویش بلند می شود. اعظم نگران این است که ساعت هاست بلقیس شیر نخورده و انگار نمی تواند سینه مادرش را در دهان بگیرد. هرچند این مساله تنها نگرانی اش نیست، «چطوری خرج بیمارستان رو بدم؟ اون ممد نامرد از دیروز که بچه رو کوبیده به دیوار از ترس اینکه بگیرنش و برگردوننش عراق خودش رو گم و گور کرده. اگه دیگه هیچ وقت برنگرده چی کار کنم؟ کی می خواد خرج من و بچم رو بده.»

با گوشه چادر اشکش را پاک می کند؛ «بابام من رو به زور به اون داد. می گفت؛ جوون سالمیه، اهل کار و زندگیه. عراقی بودن که عیب نیست. الان همه آرزوشونه برن پابوس امام حسین… اصلاً بهتر که نریم محضر و بی خود ۲۰ ، ۳۰ تومان پول محضردار بدیم. تو حرم شرعیتون می کنیم، شگون هم داره.»

هق هقش بالا می گیرد؛ «می دونستم همش به خاطر اون ۷۰۰ هزار تومانی بود که شیربها گرفت. اینم نتیجش. حالام اگه من رو ول کنه و بره، بابام من رو زیر کتک می کشه. به خدا حتی توی حیاط خونش هم رام نمیده.» خودش می گوید؛ ۱۶ساله است اما صورتش ۱۳ ، ۱۴ سال بیشتر نشان نمی دهد. نه اینکه جوان مانده باشد، ظاهرش خیلی کودک تر و کوچک تر از دختری ۱۶ساله است. خانه پدری اش در یکی از محله های حاشیه یی مشهد واقع شده است؛ محله یی که پر است از خانه های خشتی ۳۰-۲۰ متری؛ خانه هایی که در هر کدام خانواده یی ۱۰ ،۱۲ نفره زندگی می کنند. از میان کوچه های خاکی و همیشه شلوغ، جوی کوچک یا فاضلاب رد می شود و همین جوی هم تنها وسیله بازی و شیطنت های بچه های قد و نیم قدی است که با لباس های خاکی و وصله دار از فشار دیوار های خانه می گریزند و سر از کوچه درمی آورند و بی خیال از سمفونی پر از درد حاشیه نشینی با توپ پلاستیکی شان از این سوی جوی به آن سو می پرند. این همان حاشیه یی است که هنوز هم بر سر رقم واقعی ساکنانش جدال است؛ هرچند به گفته تهمینه شکیب رئیس سازمان بهزیستی خراسان رضوی نزدیک به ۷۵۰ هزار نفر را در خود جای داده است که این رقم دو برابر میانگین کشوری حاشیه نشین است. شکیب از افزایش زاغه نشینی در مشهد اظهار نگرانی می کند و حاشیه نشینی را زمینه بروز بسیاری از آسیب های اجتماعی می داند همان طور که دکتر قادری معاون سابق اجتماعی بهزیستی خراسان رضوی و استاد دانشگاه می گوید؛ «برآیند فقر اقتصادی و اجتماعی چیزی جز آسیب های اجتماعی نیست.» قادری تاکید می کند؛ «کودک حاشیه نشین از بدو تولد تا لحظه مرگ با بحران هایی مثل فقر، اعتیاد، بزه، فساد، کودک آزاری، کار اجباری، ازدواج اجباری و از سویی نبود امکانات رفاهی و آموزشی از جمله کمبود مدرسه، بیمارستان، آب و غذای سالم و مشکلات روانی همچون طرد و تحقیر و محرومیت مواجه است و تمام اینها همان قدر که به خود او آسیب می رساند راه را برای آسیب رساندن او به جامعه نیز هموار می کند.»

علیرضا ۳ ،۴ ساله که مدتی در یکی از مراکز کاهش آسیب اعتیاد به همراه پدرش زندگی می کرد آیینه تمام نمای تاثیر زندگی حاشیه نشینی بر زندگی و آینده کودکان آن است. مادر علیرضا چند ماه پیشتر همسر معتاد و پسر کوچکش را ترک کرده بود و پدر هم که تحت فشار مضاعفی قرار گرفته بود، داروی بی تابی های کودکش را کمی مواد یافته بود و هر بار که علیرضا به هر دلیلی گریه می کرد، اندکی تریاک به خوردش می داد و همین مصرف اندک اندک مواد، کار او را هم مانند پدرش به اعتیاد و از آنجا هم به مرکز کاهش آسیب کشانده بود. علیرضا با آن چشمان معصوم و زیبا که در حال ترک کمی هم گود افتاده می گوید؛ «دوست دارم وقتی من و بابا خوب شدیم، مامان بیاد پیشمون و همگی با هم آشتی کنیم. به بابا میگم هر روز بیاد از مرکز عدسی بگیره که دیگه سر غذا نداشتن دعواشون نشه.» البته ماجرای علیرضا که فقر فرهنگی و اقتصادی خانواده اش گریبانش را می گیرد یک سوی سکه است و روی دیگر این سکه کودکانی هستند که سرانجام به علت گرفتار شدن در دام باندهای خلافکاری، مسیرشان به کانون های اصلاح و تربیت و زندان می افتد.

محمد هشت ساله که در یکی دیگر از محله های حاشیه یی مشهد زندگی می کند، دستفروش است. خودش می گوید دستمال کاغذی و فال و دعا و آدامس و هر چیز دیگری که به تورش بخورد می فروشد. بزرگ تر از سنش حرف می زند همچون مردی بزرگ با مسوولیت های فراوان، به تحلیل شرایط خودش می پردازد و در تمام جملاتش هم از ضمیر جمع استفاده می کند؛ «بابامون معتاده. مادرمون اونقدر کار کرده که دیگه نه کمر مونده براش و نه گردن و الان دیگه تقریباً علیل شده. زن بابامون هم کلفتی می کنه و به زور خرج شکم خودش و داداش شیریمون رو درمیاره. از ما هشت تا بچه هم فقط پنج تامون می تونیم کار کنیم. پنج نفری باید شکم ۱۰ نفر رو سیر کنیم.» آب دهنش را قورت می دهد و سرش را تندتند می خاراند؛ «یه بار یه بابایی بهمون دو هزار تومان پول داد که یه بسته یی رو بدیم به یه آقای دیگه چند تا چهارراه اونور تر. فکر کنم مواد بود. ولی ما که کاری به این چیزاش نداشتیم. به جاش با دو هزار تومان کلی غذا مذا خریدیم بردیم خونه.» وقتی بحث به درس و مدرسه می رسد با خشمی غیرقابل پیش بینی می گوید؛ «بریم مدرسه که بابا و ننمون از گشنگی بمیرن؟ خرج شکم خواهر و برادر کوچیک ترمون رو تو میدی؟ بابامون میگه اگه ما کار نکنیم ممکن خواهرمون به راه بد بره. اون وقت تو جواب آبرومون رو میدی؟»

دکتر قادری در این باره می گوید؛ به رغم اینکه کار کودکان زیر ۱۴ سال غیرقانونی است، اما وقتی وارد زندگی این کودکان می شویم و بحران های مالی را که خانواده های آنان با آن مواجهند، مشاهده می کنیم، دیگر نمی توانیم به سادگی از سن قانونی کار کردن صحبت کنیم و راه حل منطقی تر این است که تبعات منفی کار کردن کودکان حاشیه نشین را کاهش دهیم. قادری اولین اولویت اصلاح شرایط این کودکان را مهیا کردن فرصت تحصیل و اشتغال به صورت همزمان و ایجاد زمان های فراغت برای حضور در کنار خانواده هایشان می داند. حال اگر از این ماجرا بگذریم باز هم اتفاقاتی که برای اعظم افتاد و در ازای ۷۰۰ هزار تومان به عقد اجباری با مردی عراقی درآمد، هم چندان کم اهمیت تر از آن نیست. ازدواج های اجباری که دختران کم سن و سال در آن نه تنها هیچ حق و اختیاری ندارند که با کوچک ترین ابراز مخالفتی هم مورد تنبیه های سختی قرار می گیرند و عملاً جز تن دادن به فرمان پدرشان هیچ راه گریزی نمی یابند. از سوی دیگر این ازدواج های اجباری کودکان، تبعات دیگری را برای فرزندان آنها نیز به وجود می آورد.

بسیاری از این ازدواج ها به خاطر تابعیت غیرایرانی پدر به صورت غیرقانونی، اما شرعی صورت می گیرد و همین امر منجر به شناسنامه نداشتن و عدم تابعیت ایرانی برای کودکان حاصل از این ازدواج می شود که از رفتن به مدرسه و تحصیل هم محروم می شوند. این در حالی است که بر اساس اصول ۱۹ و ۲۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و ماده ۱۰ اهداف و وظایف آموزش و پرورش کشور، تحصیل رایگان حق تمامی کودکانی است که در یک کشور زندگی می کنند. جواد آرین منش نماینده مردم مشهد در مجلس هفتم در این باره می گوید؛ «کودکانی که تا قبل از سال ۸۷ از مادری ایرانی و پدری غیرایرانی متولد شده اند می توانند از مزایای زندگی در ایران تا ۱۸سالگی استفاده کنند و پس از ۱۸سالگی هم به دلخواه خود تابعیت مادر یا پدر را بپذیرند، اما زهره ارزنی حقوقدان با اشاره به این مطلب که روند ازدواج ها غیرقانونی و اما شرعی در حاشیه شهر ها متوقف نشده است و پس از سال ۸۷ هم کودکان زیادی که ثمره این ازدواج ها هستند دوباره با مشکل تحصیل و اقامت و… مواجه خواهند شد، این مصوبه را غیرعملی می خواند. آرین منش نیز در پاسخ به این اظهارنظر تصریح می کند؛ «زنی که با فردی غیرایرانی و به صورت غیرقانونی ازدواج می کند باید تبعات این ازدواج نادرست از جمله عدم تابعیت ایرانی فرزند و به تبع آن محرومیت از حقوق شهروندی کودکش را بپذیرد.»

اگرچه آرین منش ادعا می کند که این ازدواج های اجباری به شکل ملموسی کاهش یافته است و دیگر کسی دختر کوچکش را به کسی که نشناسد نمی فروشد، ارزنی این ادعا را پاک کردن صورت مساله می داند و با اشاره به آمار کودکانی که حاصل همین ازدواج ها و درصدد اخذ تابعیت ایرانی و سند هویتی برای خود هستند، قید زمانی تا ابتدای سال ۸۷ را برای مصوبه یی که در آن سرنوشت کودکان زیادی را تحت الشعاع قرار می دهد، نادرست می داند. ارزنی یکی از راه های کم هزینه یی را که برای کاهش تبعات حاشیه نشینی برای کودکان وجود دارد استفاده از نیروهای مردمی و به خصوص سازمان های غیردولتی (NGOها) می داند. این در حالی است که به گفته برخی از اعضای این NGO ها، بسیاری از آنان برای فعالیت های خود با محدودیت های فراوانی مواجه هستند.

اگرچه محمدی زاده استاندار خراسان رضوی به بحرانی بودن وضعیت حاشیه نشینان واقف است و رسیدگی به وضعیت حاشیه نشینان را بسیار مهم می داند و از اینکه آمار حاشیه نشینان مشهد به اندازه کل جمعیت استان خراسان جنوبی است اظهار تاسف می کند. به گزارش مهر رئیس جمهور هم در بازدیدی که از منطقه تبادکان مشهد داشته اعلام آمادگی کرده است که مشکلات مناطق حاشیه نشین مشهد را با سرعت و دقت حل می کند ولی هنوز مشکلی از اعظم، محمد، علیرضا و ده ها کودک حاشیه نشین دیگر که با مشقات حاشیه نشینی دست و پنجه نرم می کنند، حل نشده است. مادر کوچولوی بلقیس می گوید؛ «کاش بلقیس مرده بود به جای اینکه مجبور به زندگی توی این نکبت باشه…»

لینکش تو اعتماد رو پیدا نمیکنم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر